این هم اولین دل نوشته از آقا مصطفی عزیز
با یاد حق
سلام
نگاه پر خاطره
از پی آن نگاهت
آن نگاه خندان غم آلوده ات
در چشمان گریان خون آلوده ام
به یاد آوردم آن زیبا خاطره ات
آن خاطره شیرین تر از قند و عسل ات
پر مهر و زیبا تراز کودکی ات
چشم گریان تو و لبخند دل انگیز آن مهربان
چه زیبا خاطره ای است، آن خاطره ات
نوازش دوست روی موهای جوگندمیت
پر کشیدن در آن قهقهه ی مستانه ات
حسرت غم آ لوده من،چه غم انگیز
گمنامی من و آن همه نام و نشانه ات
صد نام ونشان مانده از آن خاطره ات
آن خاک که بوسه نهاد بر گونه خون آلوده ات
دور مانده ام از آن شهر عاشقی
با آن نگاه پر خاطره،مرا ببر به شهر عاشقی ات
هدیه ای بود ناچیز و اندک ،از طرف من بی نام و نشان به تمام شهدای سر و پا نام ونشان گمنام...
در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
موفق باشین
بنام حضرت دوست
و ... تنها صداست که می ماند ...
صدای شلیکی در دور دست
صدای سوتی تند و کش دار
صدای انفجاری خفیف که به خمپاره نمی ماند
صدای خسته زمینی که از انفجار نمی لرزد
صدای دوست من
بغل دستی تو
فرمانده گردان گاز ... گاز ... گاز ...
صدای سوختن پوستی لطیف
صدای جز و جز کردن ریه ای تنگ
صدای ضربان تند قلبی نازنین
صدای گردش سریع مردمک چشمی زیبا
صدای خس و خس سینه ای سوخته
صدای ترکیدن طاول های شیمیایی
صدای گریه های بی صدای دخترک بر بالین پدر
...